خاطرات



همسر و پسرِ نازنینماز صبح بگم که میخوام برم سرکار و دل ندارم تنهاتون بزارم تا وقتیم که میام سریع خونه تا کنارتون جمع سه نفرمونووو تکمیل کنم و بدون شما حتی بیرون رفتن برام سخته و بیرونم نمیتونم برم همش بخاطر حس خوب زندگیع کنار شما دوتا.دوستتون دارمبدون شما هیچکجا پانمیزارم اینم بگم که اگه کل شبانه روز به امیرمحمدمون نگاه کنیم یکلحظه هم حس خستگی نمیاد سمتمون چون همش شوق و ذوق پسرمونه ​​​​​​​
عشق زهرا. دلم برات تنگ شده عزیز دلم یار مهربونم کرونا گرفتکرونای لعنتی . الان رفتی سرم وصل کنی من پیشت نیستم ، دلم. گرفته کاش بودم پرستاریت میکردم چند وقتتتتته پیش هم نیستیم، یک ماه آخر بارداری و بیست روز بعد زایمانووتازه پنج روز پیش هم بودیم که مریضی لعنتی اومد معلوم نیس کی بره‌خدا کنه زودتر خوب بشی می‌دونم خسته شدیعزیز دلمقوی باش بخاطر منو پسرت دوست دارم بوس

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

گالری عکس یوبین Ali Poursoltani ریشه زدن و رفوی فرش دستباف David گروه معماری هومن سرابی پارسي خبر youmovies ایران پتروکِم Iran Petrochem دختر خیابان ششم غربی Chris